شعر و داستان های کوتاه

مهسا

اول سلام به همه بازدیدکنندگان محترم،بعدشم اینکه خوش اومدین به وبم،اینجا همه چی میتونین پیدا کنین،حتما به قسمت موضوعات برین و به بقیه مطالب هم سر بزنید،یه خواهش کوچولو هم دارم ازتون ......**نظر فراموش نشه**....... خوب دیگه هیچی،ممنون که اومدین وبم،دیگه مزاحمتون نمیشم.

موضوعات

زیست شناسی

فیزیک

جمله و شعر

جوک

چیزای باحال از همه جا

عکس و تصاویرخطای دید

نجوم

تاریخی

داستان های کوتاه وقشنگ

عاشقانه ها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر و داستان های کوتاه و آدرس science-essay.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

باران شیشه ای

..:SHAK:..

مریم پاییزی

همه چي

دانلودترانه عکس آهنگ مهدی مطورعلیان

█▀▀▓▒▓▀افزایش امار▀▓▒▓▀▀█

آموزش به همراه تفریح

ستاره مشرقی

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60

مطالب اخير

8اختراعی که اتفاقی اختراع شدند

تحصیل کرده ترین کشور های دنیا...

سرطان را با DNAکنترل کنید

ایول حالگیری.......

........

چه قدر زود دیر میشود....

مداد قرمز...

قلب هدیه.....

شجاعت یعنی این...

تنها سوال من...

تاحالا دقت کردین........

بخندیم یه کم....

ضد پسر

نويسندگان

مهسا

پیوند های روزانه

مریم پاییزی

کلوپ دختران

دنیای رنگارنگ

سه خواهر.....

nadia

ووروجک روزگار

BURNING LOVE

.......***انجمن حمایت از حیوانات***......

عشق هرگز نمیمیرد

..:..:*خانم بلا*:..:...

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 59
بازدید کل : 11515
تعداد مطالب : 173
تعداد نظرات : 107
تعداد آنلاین : 1




Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


8اختراعی که اتفاقی اختراع شدند

تاریخ به ما نشان داده است که انسان برای اختراع و اکتشاف گاه تنها نیاز به شانس و تصادف دارد. همان‌طور که برنده نوبل بیوشیمی آلبرت گئورگی می‌گوید: «اکتشاف حاصل ملاقات یک ذهن آماده و شانس است!»

 این‌جا ما به شما ده اختراع و اکتشاف را که تصادفا به نتیجه رسیده‌اند، معرفی می‌کنیم. فراموش نکنید برخی از آن‌ها حاصل شانس و تصادف هستند. هرچند در پشت پرده بعضی دیگر، اتفاق دیگری رخ داده است. مخترعین این کشفیات قابل توجه، در پی اختراع چیزهای دیگری بودند اما در نهایت به آن‌ها رسیده‌اند. در ادامه ما روی برخی از اختراعات تصادفی غیر معمول متمرکز می‌شویم. اختراعاتی که داستان‌شان شما را غرق حیرت و ناباوری می‌کند. این مقاله به شما نشان می‌دهد که تنها با کمی شانس می‌توان به دست‌آوردهای بزرگی دست یافت.

 

کورن فلکس

چه کسی باور می‌کند که غلات صبحانه محبوب آمریکایی‌ها حاصل یک اختراع تصادفی باشد؟

داستان با ویل کلوگ آغاز می‌شود. او به علوم پزشکی علاقه‌مند بود و به عنوان دستیار به برادر پزشکش که در میشیگان و در زمینه رژیم غذایی بیماران کار می‌کرد، کمک می‌نمود. وقتی به طور مشترک با برادرش برای آماده کردن غذای بیماران مشغول به کار بود به شکلی کاملا تصادفی به چیزی دست یافت که زندگیش را دگرگون کرد.

مسئولیت او آماده کردن خمیر نان بود. در حین کار او مواد را برای مدتی به حال خود رها کرد. در نتیجه گندم پخته شده برای ساعت‌ها به همان حال ماند. وقتی که برای آماده کردن خمیر برگشت گندم‌ها ورقه ورقه شده بودند. برای رفع حس کنجکاوی‌اش همان گندم‌های ورقه شده را پخت تا ببیند که چه اتفاقی روی می‌دهد. نتیجه یک اسنک ترد و روقه‌ای بود. این گندم‌ها به مذاق بیماران خوش آمد و این آغاز ماموریت کلوگ برای متحول کردن صنایع غذایی بود.

او مدت‌ها به دنبال نام مناسبی برای محصولش بود و در نهایت از نام کورن به عنوان یکی از مواد تشکیل دهنده و فلکس که بیانگر حالت ورقه شده آن بود استفاده کرده و نام آن‌ را کورن فلکس گذاشت. تجارت خود را پایه‌ریزی کرد و در 1906 کمپانی کلوگ با فروش این محصول و دیگر غلات آماده و محصولات غذایی آغاز به کار کرد.

دینامیت

آلفرد نوبل مهندس و شیمی‌دان سوئدی، تلاش می‌کرد نیتروگلیسرین را که یک ماده منفجره مایع بود تثبیت کند. او و تیم تحقیقاتی‌اش آزمایشات متعددی انجام دادند که در نهایت منجر به یک فاجعه شد. در 1864 برادر کوچک‌تر او و تعدادی از همکارانش طی یکی از این آزمایشات کشته شدند. در حقیقت کسی بر عمق تاثیری که این تراژدی بر زندگی نوبل گذاشت واقف نیست اما پس از این اتفاق او تمام وقت و انرژی‌اش را صرف یافتن راهی برای انفجار بی‌خطر مواد منفجره کرد. بسیاری معتقدند نوبل در پی یک تصادف به راه حل دست یافت. در طی حمل نیتروگلیسرین‌ها نوبل به طور اتفاقی متوجه نشتی یکی از قوطی‌ها شد. او متوجه شد ماده‌ای که به عنوان پوشش برای قوطی به کار برده شده یک نوع مخلوط رسوبی است، که در جذب مایع موفق عمل کرده است. از آن‌جایی که حمل دستی نیتروگلیسرین مایع خطرناک است کشف نوبل به او کمک کرد تا از این رسوب برای تثبیت گلیسرین در حین انفجار کمک بگیرد.

نوبل فرمولی اختراع کرد که با استفاده از آن ماده منفجره با این رسوب ترکیب می‌شد، بدون آنکه از قدرت تخریبی آن کاسته شود. او این اختراع را در 1867 و با نام دینامیت عرضه نمود که قدمی مثبت برای انفجارهای ایمن بود.

ساخارین

شیرین کننده‌های مصنوعی مسلما جزو اولین اختراعات مورد علاقه طرفداران بهداشت دهان و دندان هستند. اما آیا می‌دانستید ساخارین که یکی از اولی این محصولات بود به شکلی کاملا تصادفی اختراع شد؟

در 1879 و هنگامی که کنستانتین فالبرگ در حال سنتز مواد در یکی از آزمایشگاه‌های دانشگاه جان هاپکینز بود به طور تصادفی آن را کشف کرد. همچون سایر اختراعات این بخش، فالبرگ بدون آن‌که متوجه شود مقداری از آن‌ را با خود به خانه برد. هنگام صرف غذا او متوجه شد که نان شیرین است در حالی که شکری به آن اضافه نشده بود. با کمی دقت متوجه شد ماده‌ای که با خود از آزمایشگاه آورده باعث این شیرینی شده است. بعد از انجام آزمایشات بیشتر روی این ماده شکری عجیب، آن را تحت نام ساخارین ثبت و به طور مستقل ثبت نمود که این کار مورد خشم همکارش ایرا رمسن که با او در تحقیقات همکاری می‌کرد، شد.

اگر چه این بی‌توجهی به مسائل بهداشتی از سوی او باعث کابوس بسیاری از آزمایشگاه‌های امروزی است اما نتیجه این اختراع حق انتخاب بیشتری به مصرف کنندگان مواد غذایی داد. سال‌ها بعد ساخارین در بسیاری از مواد خوراکی یافت می‌شد. از آنجایی که متابولیزم ساخارین توسط بدن انسان صورت نمی‌گیرد، در نتیجه کالری وارد بدن نمی‌کند. در حقیقت یک گرم از این ماده کمتر از 5 کالری تولید می‌کند که عملا مساوی صفر است.

بر طبق استاندارد موسسه غذا و داروی آمریکا، این محصول مناسب افرادی است که به دنبال مواد غذایی بدون شکر هستند و نیز کسانی که مبتلا به دیابت می‌باشند.

مایکروفر

علی رغم استفاده‌های بی‌شمارش شاید باور آن سخت باشد که اجاق مایکروویو هم یک اختراع تصادفی است.

با تشکر از پرسی اسپنسر برای کشف این اختراع به داستان عجیب آن توجه کنید! در واقع اسپنسر در حال بازرسی از یک مگنترون بود. نوعی لوله که انرژی مورد نیاز تجهیزات رادار را تامین می‌کند که موفق به این اختراع شد.

در طول جنگ جهانی دوم در حال بازرسی از یکی از آزمایشگاه‌های شرکت ریتون، او در مقابل یکی از دستگاه‌ها ایستاده بود که متوجه چیز عجیبی شد. باور کنید یا نه، محتویات جیب اسپنسر توجه او را به خود جلب کرد. بسته شکلاتی که در جیب داشت کاملا ذوب شده بود. امروز ما می‌دانیم که این نتیجه قرار گرفتن در معرض امواج مایکرو بود. این امواج در شرایط کنترل نشده برای انسان خطر آفرین هستند اما خوشبختانه این شکلات بود که ذوب شد نه محقق ما. او به دنبال ماده غذایی دیگری گشت تا این امواج را روی آن امتحان کند و اینجا پای دانه‌های ذرت به میان آمد. بعد از کسب موفقیت در این زمینه اسپنسر ماشین دیگری با همان تکنولوژی اختراع کرد که ما امروزه آن را اجاق مایکروویو می‌نامیم.

90٪ از خانواده‌های آمریکایی در طول 64 سال گذشته این وسیله را مورد استفاده قرار داده‌اند.

دستگاه تنظیم‌کننده ضربان قلب

ویلسون گریتباخ علاقه‌ای سیری ناپذیر به بررسی مشکلات جسمی انسان و کشف راه‌هایی برای برطرف کردن این مشکلات داشت.

او به دنبال راهی برای جلوگیری از ایست قلبی بود. وضعیتی که قلب قادر به دریافت سیگنال‌های ارسال شده توسط اعصاب محیطی نبوده و درنتیجه پمپاژ خون به شکل درست صورت نمی‌پذیرد. برخلاف سایر همکارانش که از وسایل بزرگ و پرزحمتی برای تحریک ماهیچه های قلب استفاده می‌کردند او تمایل داشت از ابزاری کوچک‌تر استفاده کند. بنابراین او تصمیم داشت ماشین مناسبی برای درمان ایست قلبی اختراع کند اما لحظه اختراع او، شما را شگفت زده خواهد کرد.

در 1985 در دانشگاه کرنل محققان درصدد ساخت یک اسیلاتور یا نوسان‌سنج برای ثبت صدای ضربان قلب حیوانات بودند.طی مراحل ساخت گریتباخ اشتباها ترانزیستور دیگری را داخل دستگاه نصب نمود. او متوجه این اشتباه شد اما می‌خواست نتیجه کار را بررسی کند و صرف‌نظر از اینکه اسیلاتور کار می‌کند یا نه؟ از دستگاه استفاده کرد. چیزی که او شنید صدای ضربان ریتمیک و آشنایی بود. الگویی فوق‌ا‌لعاده شبیه به ضربان قلب.

اختراع او که دستگاهی مناسب برای بررسی سیگنال‌های قلبی است که با نام Pacemaker شناخته می‌شود. پیش از اینکه این اختراع در 1960 روی انسان امتحان شود مدتی روی حیوانات مورد آزمایش قرار گرفت.

در طول سال‌های اخیر گریتباخ به خاطر این دستاورد بارها مورد ستایش قرار گرفته هرچند که این، اختراعی کاملا وابسته به شانس بود.

پارچه چسبی ولکرو

ولکرو چیست؟ چه رابطه‌ای بین خز سگ و دانه‌های گیاهان وجود دارد؟ می‌توان به این سوال پاسخ‌های زیادی داد ولی بیایید این مورد را از نزدیک بررسی کنیم.

در اینجا باید مهندس الکترونیک جرج میسترال را به شما معرفی کنم. وقتی که یک روز این آقا به همراه سگش از پیاده روی باز می‌گشتند او متوجه دانه‌های گیاهی شد که به خز سگ و همین‌طور به کرک‌های لباسش چسبیده بودند. این امر توجه او را جلب کرد. او با میکروسکوپ و از نزدیک این دانه‌ها را مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که این آن‌ها دارای چنگگ‌های متعددی هستند که با کمک‌شان به سادگی به هر چیزی متصل می‌شوند. به دنبال موارد دیگری گشت و سطوحی اختراع کرد که حاوی چنگگ و حلقه باشند و اتصال آن‌ها و نیز مقاومت این اتصالات را مورد بررسی قرار داد. در1955، و در حال استفاده از نایلون به عنوان ماده مورد آزمایش به کشف مهمش نائل شد و آن را ولکرو نامید.

امروزه ما از این محصول و محصولات مشابه آن در زندگی روزمره‌مان استفاده می‌کنیم.

پنی‌سیلین:

البته نمی‌توان اکتشافات تصادفی را مورد بررسی قرار داد ولی ذکری از یکی از مهم‌ترین دست‌آوردهای علم پزشکی یعنی پنیسیلین به میان نیاورد.

باکتری شناس اسکاتلندی الکساندر فلمینگ اولین بار این ماده را در آزمایشگاه و کاملا تصادفی کشف کرد. در 1928 و بعد از دو هفته تعطیلی در هنگام مراجعه به آزمایشگاه متوجه شد یکی از ظروف پتری میزبان نوع عجیبی از کپک است. همچنین متوجه شد باکتری‌های درون ظرف به علت رشد این کپک از رشد بیشتر باز مانده‌اند. او طی فرایندی مشکل مقدار بیشتری از این کپک را کشت داد. اما متاسفانه این کشف تصادفی او هنوز آماده استفاده در علم پزشکی نبود.

13 سال بعد از این اتفاق هاوارد فلوری، نورمن هدلی و اندرو مویر یک‌بار دیگر با این کپک در طی آزمایشات‌شان مواجه شدند مقدار کافی از آن تولید کرده و اثر آن‌ را در معالجات پزشکی مورد بررسی قرار دادند. از آن پس این ماده در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار گرفته و جان هزاران نفر را نجات داده است.

اگر چه کمتر کسی باور می‌کرد یکی از بزرگترین دستاورد علم پزشکی از کپک های رشد کرده در ظروف پتری بدست آید اما ذهن باز و خلاق اولین کاشف آن این امر را محقق کرد.

بیهوشی

بدون این دستاورد، علم پزشکی با معالجه‌های دردناکی همراه می‌شد. اگرچه داستان کشف آن مورد بحث و جدل قرار دارد ولی آن‌ دسته از مردم که تجربه بیهوشی را داشته‌اند، از چنین کشف تصادفی خرسند و راضی هستند.

کرافورد لانگ، ویلیام مورتون، چارلز جکسون و هوراس ول مردانی هستند که هر کدام نقشی در راه این اختراع بر عهده داشتند. آن‌ها متوجه شدند که اتر و گاز خنده در کاهش درد در کسانی که تحت تاثیر این گازها قرار دارند موثر می‌باشند.

در طول دهه 1800 استفاده از این ترکیبات برای رسیدن به حالت سرخوشی و کشف و شهود معمول بود! با کمک اظهارات شاهدان و نیز شرکت کنندگان این مراسم‌ها که به عنوان مهمانی خنده و خوشی نیز از آن اسم برده می‌شد، پدران کاشف ما به بررسی اثراتی که این ترکیبات بر کاهش درد مصرف کنندگان‌شان داشتند، پرداختند.

در 1844 هوراس ول، در یک نمایشگاه با زخمی کردن پای خود به حضار نشان داد که تحت تاثیر گاز خنده قادر به درک درد این عمل نمی‌باشد. همچنین از این گاز در هنگام کشیدن دندان نیز استفاده کرد. از آن پس این مواد در طی اعمال جراحی و درمان‌های پزشکی به کار برده شدند.

 

یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,

|

تحصیل کرده ترین کشور های دنیا...

امروزه سطح تحصیلات مردم سراسر جهان در حال افزایش است.گروهی از کشورها در هزینه‌های تحصیلاتی و فراهم کردن شرایط، بهتر عمل کرده‌ و به همین دلیل توانسته‌اند جمعیت بیشتری از شهروندان خود را به سطح علمی بالاتر برسانند.

به گزارش تراز برای تعیین تحصیل‌کرده‌ترین کشورهای جهان، ۱۰ کشور با بالاترین جمعیت شهروندان بین سن ۲۵ تا ۶۴ سال با تحصیلات عالی در سال ۲۰۱۱ مورد بررسی قرار گرفته‌اند. این اطلاعات در تهیه گزارش «آموزش در یک نگاه» سازمان همکاری اقتصادی و توسعه در سال ۲۰۱۳ نیز مورد استفاده قرار گرفت. تحصیل‌کرده‌ترین کشورهای جهان به ترتیب زیر هستند:

۱.فدراسیون روسیه
از میان جمعیت تقریبی ۱۴۳ میلیونی این کشور، ۵۳.۵ درصد از آن‌ها دوره آموزش عالی را گذرانده و از نظر تحصیلات در وضعیت خوبی به‌سر می‌برند.
این کشور ۴.۹ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف هزینه‌های آموزش می‌کند که این مقدار در پایین‌ترین کشورهای جهان در رده پنجم میان کشورهای مورد بررسی می‌باشد.

۲.کانادا
۵۱.۳ درصد از مردم این کشور تحصیلات عالی دارند.
متوسط نرخ رشد سالانه میزان افراد تحصیل‌کرده در این کشور در بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ برابر با ۲.۳ درصد رشد بوده‌است.
کشور کانادا ۶.۶ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به آموزش شهروندان تعلق داده‌است.

۳.ژاپن
این کشور با جمعیت ۴۶.۴ درصدی افراد تحصیل‌کرده خود، توانسته رتبه سوم کشورهای تحصیل‌کرده را در جهان به نام خود کند. متوسط نرخ رشد سالانه تحصیلات میان افراد در این کشور در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ برابر با ۳ درصد بوده‌است. این کشور ۵.۱ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف افزایش سطح تحصیلات مردم خود می‌کند.

۴.فلسطین اشغالی
۴۶.۴ درصد از مردم این کشور اشغالگر، بنا بر گزارشات تحصیل‌کرده هستند.
۷.۵ درصد ار تولید ناخالص داخلی رژیم صهیونیستی صرف آموزش مردمان آن می‌شود.

۵.آمریکا
از میان جمعیت تقریبی ۳۱۳ میلیون نفری این کشور، ۴۲.۵ درصد آن‌ها تحصیل‌کرده می‌باشند و متوسط نرخ رشد سالانه این کشور از سال ۲۰۰۰ تا پایان سال ۲۰۱۱ تنها با ۱.۴ درصد رشد همراه بوده‌است که این مقدار کمترین مقدار رشد میان کشورهای مورد مقایسه می‌باشد. آمریکا ۷.۳ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف امور آموزشی و تحصیلات کرده‌است.

۶.کره
۴۰.۴ درصد از جمعیت کره تحصیلات عالی دارند.
متوسط نرخ رشد سالانه افراد با تحصیلات بالا در این کشور در ۱۱ سال مورد بررسی، برابر با ۴.۹ درصد می‌باشد.
۷.۶ درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور صرف امور آموزشی می‌شود که این مقدار سومین بالاترین مقدار در میان کشورهای مورد بررسی می‌باشد.

۷.انگلستان
۳۹.۴ درصد از جمعیت انگلیس را تحصیل‌کرده‌ها تشکیل می‌دهند. این کشور با متوسط نرخ رشد سالانه ۴ درصد از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۱۱ پیشرفت کرده‌است. ۶.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی انگلستان برای آموزش مردم و تکمیل تحصیلات عالی آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌شود.

۸.نیوزیلند
۳۹.۳ درصد از جمعیت این کشور توانسته‌اند دوره تحصیلات عالی را بگذرانند و با متوسط نرخ سالانه ۲.۹ درصد از سال ۲۰۰۰ رشد داشته‌است. ۷.۳ درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور برای آموزش مصرف می‌شود.

۹.فنلاند
۶.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی فنلاند برای آموزش و تحصیلات عالی هزینه می‌شود که این مقدار سبب شده‌است که تعداد افراد تحصیل‌کرده این کشور از سال ۲۰۰۰ با نرخ متوسط سالانه ۱.۷ درصد رشد کند. ۳۹.۹ درصد از جمعیت ۵ میلیون نفری این کشور تحصیلات عالی کسب کرده‌اند.

۱۰.استرالیا
این کشور با نرخ متوسط سالانه ۳.۱ درصد از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ توانسته ۳۸.۳ درصد از شهروندان خود را برای تحصیلات عالی پرورش دهد. ۶.۱ درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور به آموزش شهروندان تعلق گرفته‌است.

یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,

|

سرطان را با DNAکنترل کنید

 

اين DNA ها نقش کليدي در تحريک سرطان دارند.

نوعي   DNA  که تا چند سال پيش بي فايده به نظر مي آمد، نقش کليدي در تحريک برخي از انواع بسيار شايع از سرطان دارد.

اين DNA در تحريک انواع شايع سرطان، مانند سرطان سينه و پروستات نقش کليدي ايفا کرده است . گزارش اين کشف، و انواع ژنتيکي از DNA هاي ناخواسته مربوط به شروع اين بيماري را شناسايي کرده است وگزارش آن در مجله علم منتشر شده است.

اين کشف انقلابي است، چرا که اين روش پتانسيل بسيار زيادي براي پيدا کردن انواع ديگر DNA که باعث سرطان و ديگر بيماري ها مي شود را پيشنهاد کرده است .

تفاوت منطقه برنامه نويسي ژنوم 2 درصد است که DNA و ژن هاي پروتئين ساز را توليد مي کنند، منطقه غير برنامه نويسي ژنوم به منزله 98 ٪ است که DNA و پروتئين ها را توليد نمي کند.

 تصور بر اين بود که اين منطقه از ژنوم ها غير ضروري و زباله ناميده مي شد ، به جاي آن به تازگي کشف شد که آن نقش مهمي در تنظيم ژن هاي خاص دارد.

اين ايده اينطور آغاز شده است که اگر DNA که کد ندارد براي سلامتي مهم است ، و بايد شبيه به آن مناطق از DNA وجود داشته باشد که پشتيباني مي کند و با تنوع کم و يا بدون تنوع براي ارگانيسم حياتي هستند و مي توانيد آنها را تغيير دهيد.

اين تحقيق بر روي اطلاعات عمومي ارائه شده توسط پروژه 1000 ژنوم، که از   DNA 1،000 نفر جمع آوري شده، و پروژه رمز DNA است، که بر فهرست نويسي عملکرد هر ژن استوار بود، و آنها را با يک نرم افزار ويژه طراحي شده تجزيه و تحليل شده اند.

یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,

|

ایول حالگیری.......

چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید …

دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید.
 
«ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟
 
«متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».
 
«یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟
 
«از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه».
 
«۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».
 
«شما گوشی‌تون رو  یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این‌که به کما برید». «کما»؟!
 
باورتان نمی‌شود که در اسفند۱۳۸۸ به کما رفته‌اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده‌اید. مطمئن هستید که نه می‌توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه‌ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می‌پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می‌کنید تا زودتر مرخص‌تان کند.
 
«از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».
 
«چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!
 
«شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».
 
«چه اتفاقی افتاده»؟
 
«چیزی نشده! ولی بیرون از این‌جا، هیچکس منتظرتون نیست».
 
چشم‌هایتان را می‌بندید. نمی‌توانید تصور کنید که همه را از دست داده‌اید. حتی خودتان هم پیر شده‌اید. اما جرأت نمی‌کنید خودتان را در آینه ببینید.
 
«خیلی پیر شدم»؟
 
«مهم اینه که سالمی. مدتی طول می‌کشه تا دوره‌های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..
 
از پرستار می‌خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..
 
«اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟
 
«منظورت چه چیزاییه»؟
 
«هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟
 
«نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».
 
«طرح جدید چیه»؟
 
«اگر راننده‌ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می‌برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی‌شه».
 
«میدون آزادی هنوز هست»؟
 
«هست، ولی روش روکش کشیدن».
 
«روکش چیه»؟
 
«نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».
 
«برج میلاد هنوز هست»؟
 
«نه! کج شد، افتاد»!
 
«چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».
 
«محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس A380
 
مقاومت کنه».
 
«چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟
 
«اوهوم»!
 
«چه‌طور این اتفاق افتاد»؟
 
«هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران‌گردان برج».
 
«این‌که هواپیمای خوبی بود. مگه می‌شه این‌جوری بشه»؟
 
«هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».
 
«چند نفر کشته شدن»؟
 
«کشته نداد».
 
«مگه می‌شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟
 
«نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد»..
 
«چرا»؟
 
«آشپزخونه‌اش بهداشتی نبود».
 
«چی می‌گی؟!… مگه می‌شه آخه»؟
 
«این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات‌داگ….».
 
«الان وضعیت تورم چه‌جوریه»؟
 
«خودت چی حدس می‌زنی»؟
 
«حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه».
 
«نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه».
 
«پراید چنده»؟
 
«پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟
 
«این دیگه چیه»؟
 
«بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده‌ای از نیسان قشقایی ساختن».
 
«همین جدیده، چنده»؟
 
«۷۰میلیون تومن».
 
«پس ماکسیما چنده»؟
 
«اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….».
 
«یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟
 
«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».
 
«چندتا خط مترو اضافه شده»؟
 
«هیچی! شهردار که رفت، همه‌جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».
 
«یعنی چی»؟
 
«از تونل‌هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».
 
«اتوبوس‌های BRT
 
هنوز هست»؟
 
«نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می‌شد».
 
«توی نقش‌جهان اصفهان دیده بودم از اونا…»
 
«نقش‌جهان رو هم خراب کردن».
 
«کی خراب کرد»؟
 
«یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».
 
«خلیج‌فارس چه‌طور؟»
 
«اون هم الان فقط توی نقشه‌های خودمون، فارسه. توی نقشه گوگل هم نوشته خلیج صورتی».
 
«خلیج صورتی چیه»؟
 
«بعضی‌ها به نشنال‌جئوگرافیک پول می‌دادن تا بنویسه خلیج عربی، ایران هم فشار میاورد و مدرک رو می‌کرد. آخرش گوگل لج کرد، اسمش رو گذاشت خلیج صورتی…»
 
«ایران اعتراضی نکرد»؟
 
«چرا! گوگل رو فیلتر کردن».
 
«ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».
 
«یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!
 
«چیو»؟
 
«این‌که همه این چیزها رو خالی بستم».
 
«یعنی چی»؟
 
«با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی‌ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی‌ات»!
 
«شما جنایتکارید! من الان می‌رم با رییس بیمارستان صحبت می‌کنم».
 
«این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».
 
«ازش شکایت می‌کنم»!
 
«نمی‌تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته

دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,

|

همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو …نـ بودن ِ تو …

نـ ماندن ِ تو …

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..




کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست….

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,

|

یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم…

از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده!

خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود ….

احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم…!!!

خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه؟!!

کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه!

شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو کاملا بی تفاوت نشون بدم!

دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده…؟!

همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: “آقای محترم! بفرمایید!”
قند تو دلم آب شد!
با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم: ا ِ، آهان، خب چرا من؟
من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم! خیلی خوب، باشه، می گیرمش ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم! کاغذ رو گرفتم …
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود! وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم، نوشته بود:
دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !!

خوب پس نتیجه ش اینه که حواستون باشه که در مورد اطرافتون چه طوری فکرمیکنین،چون امکان داره اطرافیانتون به چیزی فکر کنن،که با فکرشما زمین تا آسمون فرق داره و بعضی موقع ها باعث زمین خوردن شما در زندگی میشود؛البته من این نتیجه رو گرفتم!!!!

چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,

|

 

 

خودت را از کسی پس نگیر شاید تنهاچیزیست که او دارد،

وقتی میگویی دوستت دارم،اول روی این جمله فکرکنم،

شاید نوری را روشن کنی؛که خاموش کردن آن،به خاموش کردن تو ختم شود...

 

یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,

|

........

من کویر خسته ام،تویی نم نم بارون

کجایی،دلم برایت تنگ شده

.................................

هر وقت در خیانت و فریب دادن کسی موفق شدی،

به این فکر نکن که اون چه قدر احمق بوده،

به این فکرکن که اون چه قدر به تو اعتماد داشته

.............................

رد پاهایم را پاک میکنم

کسی نگوید من در این دنیا بوده ام

خدایا

میشود استفا دهم؟!

کم آورده ام.....!

..............................

آموخته ام به هیچ کسی نباید وابسته شد

به هیچ کس و هیچ کس

واین لعنتی

نشدنی ترین کاری بود که آموخته ام

یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,

|

چه قدر زود دیر میشود....


 

 

 

مرد جوانی ، از دانشكده فارغ التحصیل شد . ماه ها بود كه ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود .
 مرد جوان ، از پدرش خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد .
او می دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد .
بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر كس دیگری دردنیا دوست دارم .
 سپس یك جعبه به دست او داد . پسر ، كنجكاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا ، كه روی آن نام او طلاكوب شده بود ، یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت : با تمام مال و دارایی كه داری ، یك انجیل به من میدهی؟
كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد .

سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده .
یك روز به این فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند .
از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود .
 اما قبل از اینكه اقدامی بكند ، تلگرافی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكی از این بود كه پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است .
 بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .
هنگامی كه به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی كرد . اوراق و كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت .
در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد و صفحات آن را ورق زد و كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد .
در كنار آن ، یك برچسب با نام همان نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت .
روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود :
تمام مبلغ پرداخت شده است .

                                       ..........**نظر یادتون نره**............

 

شنبه 16 دی 1391برچسب:,

|

مداد قرمز...

 معلم گفت: بنويس سياه و پسرك ننوشت معلم گفت: هر چه مي داني بنويس و پسرك گچ را در دست فشرد

معلم گفت: املائ آن را نمي داني؟ و معلم عصباني بود سياه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود.

معلم سر او داد كشيدو پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت و باز جوابي نداد.معلم به تخته كوبيدو پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد

معلم بار ديگر فرياد زد: بنويس

گفتم هر چه مي داني بنويس

و پسرك شروع به نوشتن كرد ( كلاغها سياهند ، پيراهن مادرم هميشه سياه است، جلد دفترچه خاطراتم سياه رنگ است. كيف پدر سياه بود، قاب عكس پدر يك نوار سياه دارد. مادرم هميشه مي گويد :پدرت وقتي مرد موهايش هنوز سياه بودچشمهاي من سياه است و شب سياهتر. يكي از ناخن هاي مادر بزرگ سياه شده است. قفل در خانه مان سياه است.) بعد اندكي ايستاد رو به تخته سياه و پشت به كلاس

و سكوت آنقدر سياه بود كه پسرك دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت تخته مدرسه هم سياه است و خود نويس من با جوهر سياه مي نويسد. گچ را كنار تخته سياه گذاشت و بر گشت معلم هنوز سرگرم خواندن كلمات بود و پسرك نگاه خود را به بند كفشهاي سياه رنگ خود دوخته بود معلم گفت بنشين

پسرك به سمت نيمكت خود رفت و آرام نشست

معلم كلمات درس جديد را روي تخته مي نوشت و تمام شاگردان با مداد سياه در دفتر چه مشقشان رو نويسي مي كردند

اما پسرك مداد قرمزي برداشت و از آن روزمشقهايش را با مداد قرمز نوشت

معلم ديگر هيچگاه او را به نوشتن كلمه سياه مجبور نكرد و هرگز از مشق نوشتنش با مداد قرمز ايراد نگرفت.

و پسرك مي دانست كه :

قلب معلم هرگز سياه نيست


شنبه 16 دی 1391برچسب:,

|

قلب هدیه.....

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…



چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
قلب
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

شنبه 16 دی 1391برچسب:,

|

شجاعت یعنی این...


 

يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته بود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ...ورقه سفيد او نمره 20 دادند... فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟

دکتر علی شریعتی

البته مطمئن نیستم که این داستان درست باشه،ولی خیلی جالبه،نظر هم بدین خواهشا

شنبه 16 دی 1391برچسب:,

|

گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...! 

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...! 

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...! 

ساده شاید ، مثل
 دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !

 

شنبه 16 دی 1391برچسب:,

|

تنها سوال من...

پرسیدند:دوستش داری؟

گفتم تمام زندگی من است

گفتند دوستت دارد؟

گفتم تنها سوال من این است...

شنبه 16 دی 1391برچسب:,

|

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی

به خاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی

نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی

به خاطر احساسی که برایم پرپر کردی

نمی بخشمت برای زخمی بر وجودم نشاندی

به خاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

ولی می بخشمت به خاطر عشقی که بر قلبم حق کردی

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:,

|

تاحالا دقت کردین........

برید ادامه مطلبو بخونیدش،نظر هم فراموش نشه لطفا!!!


ادامه مطلب

جمعه 8 دی 1391برچسب:,

|

 
او هم دل دارد
اگـــر دوستت دارم هـــایت را نشنیــده گرفت
غصه نخــور....
اگـــر رفت گریــــه نکن....
یک روز چشمــــهآی یکــــ نفر عـــآشقش میکند


یک روز معنی کم محلی را می فهمد
یک روز شکستـن را درک میکند
آن روز می فـــهمد آه هـآیی که کشیدی
از تــهِ قلبت بوده!
می فهــمد شکـــستـن یک قلب درد دارد.....

 

چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,

|

بخندیم یه کم....

برید ادامه مطلب،یه سری جوک گذاشتم واستون،بخونیدش و بخندید و نظر هم یادتون نره


ادامه مطلب

چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,

|


 

سخته عاشق باشي ؛ ولي هيشکي ندونه.... اشکاتو زودي پاک کني کسي نفهمه! سخته دوستش داشته باشي ولي ندونه ... سخته نگاهش بکني اما نخونه.... واي که چه سخته ! قشنگي عشق که ميگن شايد همینه ...!!!

سخته به قربون چشاش بری تو رویا.......قدم قدم گریه کنی کنار دریا......سخته همش تو فکر باشی شاید نخوادت....

خاطره هات ورق ورق میان به یادت...... وای که چه سخته!!!!!

 


جمعه 1 دی 1391برچسب:,

|

ضد پسر

  لطفا پسرای بی جنبه این مطلبو نخونن،این مطلب فقط برای خندس،البته دور از ذهن هم نیستا!!!

*پسرایی که جدیدا شلوار قرمز و تی شرت سبزو کفش نارجی میپوشید...

آخه مگه اسمارتیز هستین شما؟؟این چه کاریه؟  

*ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺪﻩ ﺍﻝ
.
.
.
error!
404 not found....
No Image

*پیدا کردن یه پسر وفا دار...از پیدا کردن یک مارمولک پرنده ی ..سخن گوی..سرخابی..تو اقیانوس آرام ..سخت ترههههههههههه....!!!!

*داداشاي گل جون هركي دوس دارين يه ذره به فكرمردمم باشين ديگه...
اين يقه تونوكه تا كمربندتون بازميذارين اصن به جهنم
ولي اين موهاي جلوتونو فر نكنين يااينكه ببافين .
فكرنميكنين ادم وقتي شماهاروميبينه اززندگي سير ميشه!!!!!!!!!!

*تو بهشت قرار بود هر کی زن ذلیله بره جهنم
همه مردهای زن ذلیل واستادن یک ور به جز یه نفر ازش پرسیدن تو زن ذلیل نیستی که اینجا واستادی گفت :نه زنم گفته اینجا واستا از جات هم تکون نخور

*داریم کم کم نزدیک میشیم به روزی که یه پسر از خودش عکس بزاره زیرش
.
.
.
.
بنویسه اینم من بدون آرایش!!!
خخخخخخخخخ

*ای خداااااااااااا
پسره جوراب پوشیده ساق کوتای دخترونه با گلای صورتی...
آخه من چ جوری بزنم بکشمش ک طبیعی جلوه بده؟!

*بلاخره بعد سالها یه پسر خوب پیدا کردم !
.
.
....
داشتم با تعجب نگاش میکردم که یهو از خواب پریدم :|
والاااااااااااا ااااااااااااااا ااااااااااااااا اااااااا


 

جمعه 1 دی 1391برچسب:,

|

به این میگن شانس!!!!!!!!!!

 

 

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ...
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...
مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...
مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت .
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ...
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ...

 


 

جمعه 1 دی 1391برچسب:,

|

غمگینم.....

مثل عکسی در اعلامیه ترحیم،

که لبخندش،

دیگران را میگریاند...

جمعه 1 دی 1391برچسب:,

|

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر باهم بودن را باید جشن گرفت.یلدایتان مبارک

چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,

|

بس است
سوت پایان را بزن
من ازپس تظاهرهای تو
و حماقتهای خودم بر نمی آیم..

دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:,

|

چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,

|

چرا وقتی کسی نمیتونه کمکی به یه ادم تنها بکنه،حداقل سعی نمیکنه اشکش رو در نیاره.....

سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,

|

دلم میخواد....

دلم میخواد ....

یه نفر ازم بپرسه چه طوری؟

بگم خوبم......

سرم داد بزنه بگه دروغ بسه!چت شده؟

جمعه 17 آذر 1391برچسب:,

|

شکسته ام...

دیده ای شیشه های اتومبیل را

وقتی ضربه ای میخورند و میشکنند؟

دیده ای شیشه خرد میشود ولی ازهم نمی پاشد؟

این روزها همان شیشه ام

خرد و تکه تکه

از هم نمی پاشم،

ولی شکسته ام...

 

جمعه 17 آذر 1391برچسب:,

|

فاصله ها هیچ وقت تمام نمی شوند
حتی در قصه ها همیشه می گویند
"یکی بود، یکی نبود"
انگار هیچ وقت نمی شود
همه با هم
در کنار هم باشند!
همیشه باید
جایی، زمانی، فاصله ای، چیزی باشد
تا قصه ها کامل شوند

سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,

|

مدت هاست

نه به آمدن کسی دلخوشم

نه از رفتن کسی دلگیر

بی کسی هم عالمی دارد....

یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,

|

یه چی بگم بخندیم......

****در فلان شهر مسابقه ی تقلید صدای خر برگذار شد

سطح مسابقات آنقدر بالا بود

که خود خر چهارم شد****

شنبه 11 آذر 1391برچسب:,

|

یه کمی بخندیم

سلام،یه سری جوک براتون گذاشتم تو ادامه مطلب،برید بخونید و نظرهم بدین لطفا!


ادامه مطلب

پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,

|

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
                               تو که با آمدنت 

                           هیچ چیز نیاوردی برایم 

                      نه آرامش ، نه امید به آینده ، نه ... 

                             پس چطور با رفتنت 

                           تمام اینها را بُردی؟؟؟؟؟
؟


 

پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,

|

؟؟؟؟؟؟؟؟

چند مرد در رختکن يک باشگاه ورزشى مشغول لباس پوشيدن بودند که تلفن یکیشون که روى نيمکت بود زنگ زد.

 

مرد گوشى را برداشت، دکمه صداى بلند آن را فعّال کرد و شروع به حرف زدن کرد. توجه بقيه هم به مکالمه تلفنى او جلب شد.

مرد: سلام

زن: عزيزم، منم. تو هنوز توى باشگاهى؟

مرد: آره

زن: من الان توى مرکز خريد هستم. اينجا يک مغازه، پالتو پوست خيلى قشنگى داره که قيمتش سه ميليون تومنه. از نظر تو اشکالى نداره بخرم؟

مرد: چه اشکالى داره؟ اگه خوشت اومده بخر.

زن: ضمناً از جلوى يک ماشين فروشى رد شدم. يک بنز2007 خيلى خوشگل گذاشته بود پشت ويترين.

مرد: چند بود؟

زن: 45 ميليون تومن

مرد: باشه، بخرش. فقط مطمئن شو که دست اول باشه

زن: عالى شد! آخرين چيز هم اين که اون خونه‌اى که پارسال ديديم يادته؟ صاحبش حالا راضى شده نهصدو پنجاه ميليون تومن بفروشدش.

مرد: بهش بگو نهصد ميليون. فکر کنم قبول کنه. ولى اگه هيچ جورى قبول نکرد.پنجاه ميليون اضافه‌ش را هم بده. خونه خيلى خوبيه.

زن: باشه. خيلى ممنون. دوستت دارم عزيزم. مى‌بينمت.

مرد: خداحافظ! مواظب خودت باش.

مرد تلفن را قطع کرد. بقيه مردها در رختکن باشگاه هاج و واج به او نگاه مى‌کردند و دهنشان باز مونده بود.

مردى که تلفن را جواب داده بود لبخندى زد و پرسيد: اين تلفن موبايل مال کى بود؟!!


شنبه 4 آذر 1391برچسب:,

|

یه کم بخندیم........

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه: آقای وکیل، ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید اکنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید، متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش در گذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید، فهمیدید که برادرم در يك تصادف هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ٥ بچه دارد و سال‌هاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سال‌هاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم این همه گرفتاری دارید ...
وکیل: خوب. حالا وقتی من به این‌ها یک ریال کمک نکرده‌ام، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟

شنبه 4 آذر 1391برچسب:,

|

داستان طنز

 روزي مردي به سفر مي رود و موقع وارد شدن به اتاق هتل متوجه مي شود كه اتاق هاي هتل مجهز به رايانه است.

تصميم مي گيرد به همسرش ايميل بزند نامه را مي نويسد اما در نوشتن نشاني اشتباه ميكند و بدون اينكه متوجه شود نامه را ميفرستد و اما در گوشه اي ديگر از كره ي خاكي زني كه تازه از مراسم خاكسپاري شوهرش برگشته بود با فكر اينكه شايد پيام تسليتي از طرف دوستان داشته باشد به سراغ كامپيوتر مي رود تا ايميل هاي خود را بررسي كند.

پس از خواندن اولين پيام غش ميكند و زمين مي خورد پسر او با عجله به سمت اتاق مادر مي دود و مادرش را نقش زمين مي بيند و در همان حال چشمش به مانيتور رايانه و اين پيام ايميل افتاد:

گيرند:همسر عزيزم

موضوع:من رسيدم

ميدونم كه از گرفتن اين ايميل حسابي غافلگير شدي راستش اينجا رايانه دارند و هر كس به اينجا مياد ميتونه به عزيزانش ايميل بده من همين الان رسيدم و همه چيز را چك كردم همه چيز براي اومدن تو اماده است فردا مي بينمت.

اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه

واي چقدر هوا گرمه........

 

 


شنبه 4 آذر 1391برچسب:,

|

تاسوعا و عاشورای حسینی را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت می گویم

شنبه 4 آذر 1391برچسب:,

|

آدمهای جالی هستیم........

آدم های جالبی هستیم.......

وقتی خوشیم هیچ کس را نمیبینیم...

ولی ...

وقتی ناخوشیم،

توقع داریم همه مارا ببینند.......!

جمعه 3 آذر 1391برچسب:,

|

یادت باشه.........

وقتی برگ های پاییزی رو زیر پات له میکنی.........

یادت باشه که.........

یه روزی بهت نفس هدیه می کردن..........

جمعه 3 آذر 1391برچسب:,

|

مرد کیست...

مرد کسی نیست که گریه نکند....

کسی است که به گریه نیندازد...

پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,

|